loading...

آئین مستان

روضه شهادت حضرت عباس,روضه شب تاسوعا,روضه شب نهم محرم,متن روضه روز تاسوعا,روضه روز تاسوعا,متن مداحی شب تاسوعا,متن مداحی روز تاسوعا,متن مداحی شب نهم محرم,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1747 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3820 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 598 زمان : نظرات (0)

 سید مهدی میرداماد

 

چشمان خیس و ابری ات غم دارد آقا

گلبرگ رویت، رود شبنم دارد آقا

دارد نسیم غصه می آید ز کویت

شال عزایت عطر ماتم دارد آقا

امشب چه شبی ِ آقا جان؟برای صاحب روضه ی امشب:آجرک الله

ما یک دهه تنها عزاداریم اما

هر روز تو رنگ محرم دارد آقا

فرمود: فَلاَ نْدُبَنَّک َصَباحاً وَ مَسآءً. شب و روز برای تو گریه می کنم. وَ لاِبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً بعضی ها معنی اینجوری می کنند،می گند اگه اشک چشمم تموم بشه خون گریه می کنم،نه،معنای درستش اینه:نه اینکه اشک چشمم تموم بشه خون گریه می کنم،نه، بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً یعنی به جای اشک خون گریه می کنم. هر کی آرزو داره بگه با من:

من آرزو دارم ببینم چشم هایم

مثل تو خون با اشک توأم دارد آقا

علامه ی بحرالعلوم میگن: تو بین الحرمین شاگرداش دورش حلقه زده بودند،روز تاسوعا،یه دفعه دیدند این مرجع بزرگوار با اون سن بالاش،دیدند عمامه اش رو از سرش برداشت،پاهاش رو از تو نعلینش در آورد،پا برهنه می دوید،هی به سر می زد،چی می گفت:

 عَلَی العباس واویلا

حسین تنهاس واویلا

 شاگردها بهش گفتند:آقا ،سادات،مرجع بزرگوار،شما سنی ازت گذشته آقاجان،چرا اینجوری سینه می زنید؟شما آروم سینه بزنید،اینجوری سر رو برهنه نکنید،آشفته نشید. گفت:چی می فهمید شما؟! من خودم دیدم که حضرت بقیه الله (عج) با سر و پای برهنه در میان سینه زنان حاضرند و در حالی که به شدت گریه می کنند، بر سر و سینه خود می زنند. با دیدن این صحنه من دیگه نتوانستم طاقت بیاورم، از خود بی خود شدم... حالا کیآ می خوان امشب آقاشون رو دعوت کنند؟آقا جان امشب ما شمارو دعوت می کنیم،اما دیگه نمیگیم یا صاحب الزمان، امشب راهش رو یاد گرفتیم:

سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

دستش شده از تن جدا اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

ای ساقی ِ لب تشنگان اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

آبی رسان به کودکان اباالفضل،اباالفضل،اباالفضل

از اباالفضل چند تا لقب تا حالا شنیدی؟ بعضی ها میگن:ساقی العطاشی،یعنی ساقی ی لب تشنگان ِ،بعضی ها بهش میگن:حامل الواء، یعنی علمدار کربلا،بعضی ها بهش میگن: اَبَا الْقِربَه یعنی پدر مشک. القاب مختلفی داره،اما امشب می خوام یکی از القاب آقا رو بگم،اصلاً روضه ی امشب من اینه،که کمتر شنیدید،مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی رحمة الله علیه می فرمود: یکی از علمای شهر قم،مهمون من شد توی شهر قم."اونایی که گرفتارند خیلی گوش بدهند" این عالم حاجتی داشت،گرفتاریه سختی داشت، مرتب می رفت جمکران دعا و سنا و توسل برمی گشت،بعد از مدت ها بهش گفتم:چه خبر،حل نشد؟ گفت:نه سید شهاب الدین،هرچی میرم جلو این گره کور تر میشه،دیگه کارد به استخونش رسیده بود،تا اینکه یه شب حالش منقلب شد و رفت جمکران،خودش برای مرحوم نجفی تعریف کرده بود این عالم.میگه:رفتم ، ایستادم نماز و دعا، متوسل شدم دیگه نفهمیدم،گفتم:یاصاحب الزمان ما تو عراق گره به کارمون می خوره میریم سراغ عموت عباس،ما میریم تو حرم عموت یه بار رو می زنیم گره مون باز میشه،آقا عموتون که به ظاهر معصوم نیست،شما امام زمانی، معصومی،امامی،من این همه شب دارم میام و میرم،نمی خوای گره ی من رو باز کنی،گفتم:آقا من خسته شدم اگه حاجتم رو ندی،میرم پیش عموت گله میکنم.میگه:حالم منقلب شد،توی گریه خوابم برد،تو عالم رؤیا حضرت اومد بالا سرم ،دست کشید روی سرم، گفت:کار درست رو تو میکنی، گفتم:چه طور آقا، من بد کاری کردم؟گفت:نه ،کار درست رو تو میکنی، ما اهلبیت هم کار داریم سراغ عباس می ریم،ما هم کار داریم عباس رو صدا می زنیم،میگه: آقا امام زمان فرمود:می خوای آقا رو صدا بزنی،می خوای عباس رو صدا بزنی،با این لقب صدا بزن،ما اهل بیت، من ِ امام زمان بخوام صداش بزنم، اینجوری صداش می زنم، به آقا میگم،به عموم میگم: یا اباالغوث الدرکنی. بعد فرموده بود:کربلا زن و بچه ها هم هر وقت کار داشتند می گفتند:یا اباالغوث،یعنی ای فریاد رس ما. امشب امام زمان به من و تو یاد داده، اَغثنی یا اباالغوث یعنی به فریادم برس. همه صداش می زدند یا اباالغوث،حتی خود ابی عبدالله،حتی خود حسین. شیخ کاظم اُزری داشت شعر می نوشت،رسید به این یه بیت:

یوم ابوالفضل استجار به الهدی

والشَّمس مِن کدِرِ العَجاجِ لِثامُها

روزی که آفتاب تیره و تار شد،حسین پناه برد به عباس. یه دفعه قلم از دستش افتاد،گفت:شیخ کاظم چی گفتی؟حسین امام ِ،عباس که امام نیست،دیگه ننویس،گریه کرد،توبه کرد،شب ارباب در عالم رؤیا اومد به خوابش،گفت: شیخ کاظم درست داشتی می نوشتی،می خوای درست تر بنویسی. چی بنویسم آقا؟بنویس: فقط من ِ حسین نه، روز عاشورا زن و بچه ام هم دنبال عباس می گشتند.....حالا روضه بخونم برات: یکی از اونایی که دنبال عباس می گشت،سکینه بنت الحسین بود،مشک آب رو داد دست عمو، عمو من به بچه ها قول دادم گفتم: به عموم عباس میگم،کارش نشد نداره،بره سمت شریعه بر می گرده،عباس فریاد رس  کربلاست،بعضی مقاتل نوشتند، 9 بار بعضی ها نوشتند16بار زده به قلب لشکر،گره و باز می کرد و بر می گشت. عباس اجازه جنگیدن نداشت،ابی عبدالله بهش اجازه نداد بجنگه،فقط بهش گفت:عباسم می خوای بری برو، فقط برو برا بچه هام آب بیار.وقتی اجناس غنیمتی رو آوردند،اما سجاد گفت:هرچی از ما بردید برگردونید،یه مرتبه دیدند یه مرد عربی اومد گفت:من یه چیزی بردم،فقط اول به من بگید صاحبش کیه؟ گفتند:چرا؟گفت:می خوام دستش رو ببوسم،گفتند:مگه تو چی بردی؟ گفت:من علم رو غارت کردم،گفتند: دستان علمدار الان زیر خاک ِ، حالا چرا می خوای دستش رو ببوسی؟گفت:آخه نگاه کردم به این چوبه ی علم دیدم همه ی این چوبه ی علم تیر خورده، فقط جای یه دست سالمه،یعنی اینقدر این آقا باوفا بوده،تا دم آخر علم رو رها نکرده:

 والله ان قطعتمو یمینی

 انی اوحامی ابدآ عن دینی

دریا کشید نعره صدا زد مرا بنوش

غیرت نهیب زد که به دریا بگو خموش

بعضی ها میگند:آب رو آورد بالا تشنه بود یکدفعه می خواست آب بخوره یاد تشنگی حسین افتاد.این اشتباهه

وقتی که آب را به روی آب ریخت

آمد چو موج در جگر بحر، خون بجوش

نگید فَذَکرَ عَطَشَ الْحُسَین درستش اینه فَذَکرَ عَطَشَ الْحُسَین. تشدید داره فَذَکرَ. "فَذَکرَ" تذکر داد به آب

گفتی به آب، آب چه بی غیرتی برو

بی آبرو ،بی ریختن آبرو مکوش

تو می خوای جلوی فاطمه آبروی من رو ببری؟تو می خوای جلوی حسین من و خجالت بدی؟ آب رو روی آب ریخت. عباس داره به آب میگه:

آوردمت به نزد دهان تا بگویمت

بشنو که العطش رسد از خیمه ها بگوش

تو موج میزنی، علی اصغر از عطش

گاهی به هوش آید، گاهی رود زهوش

مشک رو به دوش انداخت،راهی ِ خیمه ها شد،الله اکبر،قربون این آقا برم،می خوام مقتل بخونم از سه مقتل،هم منتخب طُرِیحی، هم مقتل اَبی مِخنَف،هم مقتل العباس مرحوم مُقرَّم،با سند هیچ چیز از خودم نگم،خودت بفهمی کربلا چه خبر بوده. فَرَجَعَ مِنَ الفُرات. از فرات برگشت،کمین کردند،خیلی طول نکشید دست راستش رو زدند،مشک رو داد به شونه ی چپ، همه ی حواسش به مشک ِ،یه مرتبه دید دست چپ رو هم زدند،شروع کرد رجز خواندن:

والله ان قطعتمو یمینی

 انی اوحامی ابدآ عن دینی

دست راست رو زدند،چپ رو زدند، فحمل القربة بأسنانه دیدند مشک رو به دندان گرفت،به اسب نهیب زد تا سریع حرکت کنه،میخواد مشک رو برسونه،از دور همه دارند عباس رو نشونه می گیرند،مقتل میگه: وَ یَداهُ یَنفَخانِ دَما از دو دستش مثل سیلاب خون می ریخت،اما حواسش به مشک ِ،مشک تو دندوناش ِ،سرعت زیاده،یه مرتبه عمر سعد دستور داد: فَحَمَلوا علیه باَجمَعِهم جَمیعا عمر سعد دستور داد:همه با هم حمله کنید،نه یه نفر،نه صد نفر،نه هزار نفر،چهار هزار نفر.حسین...... حمله کردند،به قاسم و علی اکبر هم دسته جمعی حمله کردند،اما نه دیگه چهار هزار نفر به یک نفر،همه دورش حلقه زدند. فِرقَةٌ بالسَّهم معنی کنم یانه؟یه عده با تیر، فِرقَةٌ بالحجارة یه عده با سنگ،تیر به مشک خورد،همه امیدش داره رو خاک می ریزه،تیر به سینه خورد،"سادات" تیر به چشم خورد، آدم یه دونه خار تو چشمش بره،دیگه طاقت نمیآره،هر کاری کرد تیر رو در بیاره نشد،دست نداره،زانوهاش رو آورد بالا،سرش رو خم کرد، فَضَرَبه رَجُلٌ مِنهُم بعَمودٍ مِن حَدید چنان با عمود آهن....حسین.... همچین که عمود آهن زدند،عباس با صورت رو خاک افتاد،داداشش رو صدا کرد:یا اخا داداش منم رفتم،نمی دونم ابی عبدالله خودش رو چه طور رسوند،اما نوشتند جوری اومد،تا رسید دید دور عباس رو حلقه زدند،من نمیگم،مقتل میگه:تا حسین دید دارند عباس رو می زنند، وَ صَرَخَ الحُسَین صَرخَةً شَدیدا دیدند حسین داره داد میزنه،میگه: وا عباسا.. حسین..........

پاشو علمدار حرم، هنوز علمداری

پاشو آوردم دستات و ،علم رو برداری

پاشو می خوام بدونن،که کاشفَ الکُروبی

پاشو می خوام تو صحرا ،علمت و بکوبی

یا ساقی العطاشا

روضه ی من اینه،هر کی تا حالا داد نزده شرمنده ی حضرت زهرا نشه.حسین میخواد یه کاری کنه عباس بلند شه،چیکار کنه؟سادات ببخشند،این شعر فقط مال شب تاسوعاست

تو می دونی که بعد تو ،چی به سرم میاد

خودم که هیچ چی به سر اهل حرم میاد

خواهرمون به غیر از ،من و تو یار نداره

الان داره تو خیمه،گوشواره در میاره

یه نفر بعد از عباس دست به کمرش گرفت،اون حسین بود،یه نفرم دو دست رو سرش زد.آی حسین...خدا به باب الحوائج فرج امام زمان ما برسان

 روضه شهادت حضرت عباس (ع) - چشمان خیس و ابری ات غم دارد آقا - سید مهدی میرداماد

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 778 زمان : نظرات (0)

حاج میثم مطیعی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَلامُ عَلَیکَ یا قَمَرَالعَشیرَه، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا ساقی ِ عَطاشى، اَلسَلامُ عَلَیکَ یا اَباالفَضل ِ العَبّاس

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

ابی عبدالله داره به علمدارش میگه:

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست، ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

شب تاسوعا رسید،این سفره دیگه كم كم داره جمع میشه،ای حسین.... عباس من،علمدار من:

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

عباس چه كنیم با خیمه ها؟تو نباشی، من هم نباشم

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

كیه كه دیشب برای علی اكبر گریه نكرده؟ عباس من:

حتی به روی اکبر من تیغ می کشند

با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست

آخه روز عاشورا،غریب كربلا خیلی با این مردم حرف زد،اثر نكرد. آی مردم چرا من رو میكشید؟گفتند: بُغضاً لِأبیك از بابات كینه به دل داریم.اَحقاد بدر و خیبر و حنین در سینه های ماست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست

عباس من، برادر من ،نور چشم من

طرز مَصاف کردن تو با پدر یکی ست

مثل بابام میجنگی

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست

چشم انتظار آمدنت از شریعه اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست

عمو برگرد ما آب نمی خواهیم

بعد از من و تو ،زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد، ولی خون جگر یکی ست

ای حسین.....

از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست

پائین پای مرقد و بالای سر، یکی ست

چرا قبرت كوچیكه؟این بیت مال اون زمانیه كه آقا رفته میدان،آخرهای عمر شریفشه،مثل بارون تیر اومده، ابی عبدالله وسط گودال نشسته، کَالقُنفُذ مثل خارپشت به بدنش تیر رفته

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکی ست

حسین......

مرحوم مجلسی در بحار روایت كرده: لما رأى العباس وحدته اخاه الحسین وقتی دید برادر تنها شده،دیگه كسی براش نمونده،اومد خدمت آقا: یا أخی هل من رخصة؟ اجازه میدی برم جونم رو فدات كنم؟اجازه ی میدان رفتن به من میدهی یا نه؟ فبكى الحسین بُكاءً شدیدا. آقا شروع كردن بلند بلند گریه كردن. ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی برادرم تو پرچمدار منی. وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی ‏ اگه تو بری لشكر من از هم میپاشه.لشكری نمونده ولی یه تنه لشكره برای حسین.عباس چی جواب داد؟ فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی آقا دیگه سینه ام تنگی میكنه،سینه ام تنگ شده. عباس جان اینجا سینه ات تنگ شد،نبودی ببینی

او می نشست و من می نشستم

او روی سینه، من در مقابل

یه وقت سینه ی برادرت سنگین شد.

شمر نرو به قتلگه

فاطمه میكند نگه

كجا بودی عباس؟

آقا سینه ام تنگی میكنه، وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ دیگه از زندگی خسته شدم.

((یا عباس جیب المای لِسكینة عباس برای سكینه ی من آب بیار. یا عباس شوف الحرم حرَّقوه عباس ببین خیمه ها رو آتیش زدند. یا عباس شوف الحرم عطشانا عباس اهل حرم تشنه اند ))

وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ دیگه از زندگی خسته شدم. وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ.می خوام از این منافقین خون خواهی كنم فَقَالَ الْحُسَیْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ حالا برو برای بچه هام آب بیار قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ یه ذره آب بیار دلشون خوش بشه. فذهب العباس عباس آماده ی رزم شد، اومد میدان و وعظهم و حذرهم شروع كرد موعظه كردن پسر امیرالمؤمنین فلم ینفعهم اثری نكرد فرجع إلى أخیه فأخبره،اومد خدمت امام حسین،آقا این مردم حرف گوش نمیدن، اینجای روایت جانسوزه، فسمع الأطفال ینادون العطش العطش دوباره برگشته پیش آقا،صدا از خیمه ها بلند شده،عمو آب،عمو آب.راوی میگه:عباس سوار بر اسب شد، فركب فرسه و أخذ رمحه و القربة سوار بر مركب شد،نیزه رو برداشت،مشك رو برداشت و قصد نحو الفرات رفت سمت فرات فأحاط به أربعة آلاف ممن كانوا موكلین بالفرات چهار هزار نفر محاصره اش كردند و رموه بالنبال شروع كردند علمدار حسین رو تیرباران كردن، فكشفهم لشكر رو شكافت و وارد فرات شد فلما أراد أن یشرب غرفة من الماء دست رو پر از آب كرد،آب رو بالا آورد ذكر عطش الحسین و أهل بیته یادش افتاد آقاش تشنه است،بچه ها تشنه اند فرمى الماء آب رو روی آب ریخت و ملأ القربة مشك رو پراز آب كرد و حملها على كتفه الأیمن مشك رو روی دوش راستش انداخت و توجه نحو الخیمة قصد خیمه ها رو كرد فقطعوا علیه‏ الطریق سر راهش رو گرفتند. عباس جونم سر راهت رو گرفتند،اون مادر پهلو شكسته ای كه قرار ِ علقمه بیاد استقبالت،یه روز توی مدینه سر راهش رو گرفتند،درسته چهار هزار نفر نبودند،اما مادر سادات یه زن تنها بود. دست سنگین بود.... و أحاطوا به من كل جانب دورش حلقه زدند شروع كرد جنگیدن حتى ضربه ملعونٌ على یده الیمنى فقطعها اول دست راستش رو زدند،ای جانباز حسین فحمل القربة على كتفه الأیسر مشك رو به دوش چپ اندخت فضربه ملعونٌ فقطع یده الیسرى من الزند دست چپ هم از بند جدا شد، فحمل القربة بأسنانه مشك رو به دندان گرفت فجاءه سهم فأصاب القربة یه تیر آمد به مشك خورد و أریق ماؤها آب روی زمین ریخت

ای آب تو لااقل یاری كن

زهرا نشسته است یاری كن

ثم جاءه سهم آخر یه تیره دیگه آمد فأصاب صدره خورد وسط قلبش تیر سه شعبه فقط به قلب ابی عبدالله نخورد.اینجا راوی میگه: فانقلب عن فرسه باصورت روی زمین افتاد... چه قدر شما دو برادر شبیه همید و صاح إلى أخیه الحسین أدركنی صدا زد: اَخا ادرك اَخاك حسین برادرت رو دریاب.ابی عبدالله اومد فلما رآهُ الحسین علیه السلام مَصْروعاً عَلى شَطِ الفُرات  وَبَكى بُكاءً شدیداً وقتی حسین دید برادر كنار نهر افتاده شروع كرد بازم گریه كردن اینجا دیگه صدا زد: الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی. بخدا پشتم شكست،بعد تو عباس دیگه بیچاره شدم. حسین......

 روضه شهادت حضرت عباس (ع) - آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست - حاج میثم مطیعی

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 714 زمان : نظرات (0)

محمود کریمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ....

بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست

یک سر بزن این جا ،هر جا تو نباشی خبری نیست

یا صاحب الزمان......

امشب شب اشک، امشب شب دریاست

ما چشم به راهیم ،گفتی که میایی مجلس عباس

آی رفقا فقط یه انکسار(شکستگی) در صورتت ظاهر بشه فاطمه جوابت رو میده،فاطمه مدیون علی از دنیا نرفت،زیر دین ِ ما بمونه؟امشب شب انکسار ِ ،آی آقا،آی آقا. یا صاحب الزمان می دونم این شب و روزها سرتون خیلی شلوغه؛ما می خواهیم روضه ی عمو جانتون رو بخونیم:

عباس یعنی شمع بزم هاشمیون/عباس یعنی ماه بین فاطمیون

عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر/عباس یعنی کربلا را میر و لشکر

عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار/ عباس یعنی میر و سقا و علمدار

عباس یعنی نور مصباح هدایت

هرکسی می خواست در خونه ی ابی عبدالله بره،اگه یه خورده ابی عبدالله از دستش ناراحت بود،با قمر بنی هاشم می اومد پیش ابی عبدالله،رفقا ذوب ِ در ولایت، اینجوری آدم رو می بره بالا،از اول خلقت تا آخر خلقت،میلیون ها مشک، به خیمه به لشکر آب میرسه،یه مشک به خیمه نرسید ببین چه سرو صدایی به پا کرده،یعنی چی؟یعنی اگه تو میر لشکری ،امامت از تو میخواد سقا باشی،چشم...

عباس یعنی نور مصباح هدایت/عباس یعنی کشته ی راه ولایت

عباس یعنی شیر مرد از خورد سالی/عباس یعنی زاده ی مولی الموالی

عباس یعنی ماه شب های مدینه/عباس یعنی آرزوهای سکینه

عباس یعنی دست،دست حی داور/عباس یعنی خون ثارالله اکبر

عباس یعنی مظهر کل حقایق/عباس یعنی باب حاجات خلایق

بعض ها فکر می کنن وقتی ام البنین قنداقه ی عباس رو دور آل الله گردوند،اهل بیت و بچه های فاطمه همه خردسال بودند،نه بابا، حضرت زینب بیست ساله بوده،ازدواج کرده بوده،امام حسین،امام حسن ازدواج کرده بودند،خونه داشتند،همین که همه جمع شدند مولا رو ببینند،همه با خانواده،بلند شد ام البنین،بچه رو دور سفره چرخواند،امیرالمؤمنین فرمود:چیکار می کنید؟گفت:آقاجان این مردم مدینه یه حرف هایی می زنند.چی میگند؟میگند این دیگه پسر دار شده،کاری به بچه های فاطمه نداره. من از اولش گفتم من کنیزم،بچه ام هم غلامتون.

در حضور پاک اربابان خود آموخت این که

من دو زانو باادب پایین سفره می‌نشینم

خرده‌نانِ مانده از آن سفره را دادم به عالم

عالمی حاجت گرفت از سفره‌ی امّ‌البنینم

همچین که سر سفره می نشست،بالاخره بچه یه روزی روز اولشه که سر سفره بشینه روی پای خودش،همچین که سر سفره می نشست،دست اومد سفره بره مادر نگاه کرد:اول حسین....زلیخا پیر شد در زمان پیری آوردنش پیش یوسف ، یوسف پیغمبر خداست، که پیغمبر خدا فرمودند: اگر می خواهید آدم رو در جلالش،موسی رو در هیبتش،نوح رو در عزمش،عیسی رو ،یوسف رو، یعقوب رو، ابراهیم رو هر کی رو می خواهید ببینید نگاه کنه به علی، علی جمع همه ی انبیاء و اولیاست،حالا حسین علی ِ،چی می خواهیم بگیم؟زلیخا اومد خدمت یوسف گفت:یا نبی الله من خیلی اذیتت کردم،باعث شدم زندان بری،اذیت بشی،اما این رو مطمئن باش من قلباً دوست دارم. یوسف باید یه کاری بکنه از یک بنده ی عادی بالاتر،خدا بهش اجازه داد،عبا رو گذاشت روی زلیخا برداشت،زلیخا جوان شد. من هم امشب میگم آقاجان نمی دونم کجا اذیت کردم،اما آقا جان راست راستی دوست دارم،امشب اومدم چین و چروک های دلم رو برداری، یوسف کجا،حسین کجا،یوسف کجا عباس کجا. هر کی هر جوری با حسین تا کنه،اضافه میکنه ابی عبدالله بهش، فَیُضَاعِفَهُ ، اگر ام البنین به عباس اجازه نده دستش رو زودتر تو سفره نکنه،حسین یا زینب،یا امام حسن،یا خانم اُم الکلثوم، عباس رو روی پا میگذاشتند،نرم ترین قسمت نون رو می بریدند تو دهان بچه می گذاشتند.

قد کشید عباس با شیر من و نان ولایت

نان خوشبویی که خورد از دست شاهنشاه دینم

این طوری بزرگ شده،لحظه به لحظه با حسین بوده

عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا/عباس یعنی شعله ای در قلب دریا

عباس یعنی لنگر فلک ولایت/عباس یعنی جلوه ای تا بی نهایت

عباس یعنی عاشقی بی دست و بی سر/عباس یعنی کشته ی صد پاره پیکر

عباس یعنی باب، باب الله اعظم/عباس یعنی غیرت الله مجسم

ارث ادب از مادرش ام البنین داشت/ارث شجاعت از امیرالمومنین داشت

عبد خدا، اِبنُ، اَخ و عَم ِ ولی بود/روی علی، پشت حسین ابن علی بود

تنهای تنها قدرت صد لشکرش بود/آخر دعای فاطمه پشت سرش بود

در قلب دریا تشنه تاب و تبش بود/آب بقا، لب تشنه ی داغ لبش بود

عباس در دنیا و عقبا با حسین است/فریاد هر زخمش هزاران یا حسین است

با آن جلال و عزت و آقایی او/مشهور شد در کربلا سقایی او

با آنکه خود بر شهریاران شهریار است/سربازُ، سقا و امیر و پاسدار است

لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس

سه روز سهم آبش رو به بچه ها داد،آب و بالا آورد،بعضی ها نوشتند،فَذَکرَ عَطَشَ الْحُسَین،یاد لب ِ تشنه ی ابی عبدالله افتاد.این جور نبوده که ،عباس از یاد حسین اصلاً غافل نبوده،شاید این جوری بوده،یه تشدید داشته: فَذَکرَ عَطَشَ الْحُسَین. آب و نگاه کرد تذکر داد،ای آب یادت باشه،تو مهریه مادر حسینی،همه از این آب دارند می خورند،همه ی وحوش می خورند،همه ی حیوانات می خورند،یه شش ماه تو خیمه داره بال بال میزنه،بیا بریم خیمه،بیا بریم خیمه،گهواره داغ شده،بیا بریم خیمه،یه مادری شیر نداره،بچه غذا و آبش شیره،بیا بریم خیمه. آب رو روی آب ریخت

لب تشنه پا بیرون نهاد از آب، عباس

دریا صدا میزد مرا دریاب عباس

یه لبی از آب تر کن،من در حسرت لب های خشک تو تا قیامت می سوزم

وقتی جوان مَردی و او را کرد احساس/دریا صدا زد آفرین، عباس عباس

الحق که در مردانگی مرد آفرینی/الحق که فرزند امیر المومنینی

در پاسخ این غیرت و ایثار و صبرت/تا صبح محشر آب گردد دور قبرت

مدح تو ای باب المراد کل عالم/باشد فزون تر از هزاران نخل میثم

جلو راه افتاد ابی عبدالله،حسین داره راه رو باز میکنه،صدا زد:اَنَا بنُ نَبی ِ المُصطفی صدا داره از پشت سر میآد،آرامش حسین ِ، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره میآد عباس، اَنَا بنُ اَحمدِ المُختار.یه صدایی داره میآد اَنَا بنُ حیدر ِالکرّار خدا رو شکر داره میاد،چیزی نمونده نخلستون تموم بشه، اَنَا بنُ فاطمة الزهرا نمیدونم شاید اینجا با حسرت عباس صدا زد، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی الحمدلله داره عباس میآد، اما یه جا هر چی حسین صدا زد: اَنَا بنُ نبی المُصطفی، اَنَا بنُ عَلی ٍ المُرتَضی، اَنَا بنُ فاطمة الزهرا چرا جواب نمیآد؟ نبایدم جواب بده،آخه مشک لای دندان مبارک ِ، مگه مشک بیوفته جواب بده،دیگه صداش نیومد،صدای هلهله اومد،یه مرتبه دید صدای آشنایی وسط هلهله و سرو صدا،یه صدایی بلند شد: اَخا،اَخا،اَخا،اَدرک اَخا....

زتو شرمنده ام آب آورت رفت/علمدار رشید لشکرت رفت

تو تا در راه بودی مادرت بود/تو از راه آمدی و مادرت رفت

حسین..... گفت داداش جان:

من کنار تو هستم و دشمن/ گرد جسم تو جشن میگیرد

فکر خیمه بدون تو هرگز/تو نباشی رقیه میمیرد

تو نباشی خدا به خیر کند/لشکر شام شیر میشود و 

تو نباشی خدا به داد رسد/حرم آماج تیر میشود و

تو نباشی رباب میمیرد/اصغر از تیر سیر میشود و

تو نباشی و من نباشم وای/عصمت الله اسیر میشود و

گفت:داداش منو رها کن برو،الان می ریزند تو خیمه ها...ای حسین...

یک دم از بوی یاس فهمیدم/مادرم بوده در کنار تنت

من بمیرم چه ها کشیدی تو /پیش چشمان مادرم زدنت

دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه

چرا؟آخه ته سر نیزه برگشته است،در نمی آد از توی بدن،مگر اینکه قسمتی از بدن جدا بشه

دیدم از دور ای علمدارم/پاره پاره شدی ز سر نیزه

هر که یک قسمت از تنت را بُرد/بدنت را زدند بر نیزه

ای حسین.....

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد/چشم حرامی با حرم روبرو شد

بیا برگرد خیمه ای کس و کارم/من و تنها نگذار ای علمدارم

آب به خیمه نرسید فدای سرت/حسین قامتش خمید فدای سرت

خدایا فرج آقای مارا برسان....

روضه شهادت حضرت عباس (ع) - عباس یعنی شمع بزم هاشمیون - حاج محمود کریمی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 669 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ....

امام زمان(عج)می فرمایند:جایی که روضه ی عمو جانم خونده شود من سراسیمه میآم،با عجله.

بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست

یک سر بزن این جا ،هر جا تو نباشی خبری نیست

امشب شب اشک، امشب شب دریاست

ما چشم به راهیم ،گفتی که میایی مجلس عباس

امشب شب گریه است، با چشم های بی تاب

گریه برا زینب،گریه برا تنهایی  ارباب

مشک و علم افتاد،دست قلم افتاد

با پیکر خونین،ماه شب تار حرم افتاد

من آسمان نور و عباس، آفتابم

من شهر عاشورایم و عباس بابم

 من کشتی و عباس باشد بادبانم

من جنت و عباس باشد بوستانم

 من بیشه ی توحیدم و عباس شیرم

من احمد و عباس ،حیدر در غدیرم

عباس من مرد وفا مرد جهاد است

عباس من باب الکرم، باب المراد است

عباس من لب تشنه و دریاست مستش

عباس من بی دست و عالم زیر دستش

عباس من دریا و عالم تشنه ی او

رود فرات و چاه زمزم تشنه ی او

عباس من یک کربلا عشق و ادب بود

بیرون شد از دریای آب و تشنه لب بود

عباس من صاحب لوای اهل بیت است

عباس من مشکل گشای اهل بیت است

عباس من فرمانده ی کل قوا بود

تنها سپاه من به دشت نینوا بود

عباس من بی دست بود و دست من بود

در روز تنهایی تمام هست من بود

عباس من چون حمزه بر ختم رُسل بود

هر زخم تیغش بر بدن یک باغ گل بود

عباس من در یاری ِ من جان فدا کرد

یک لحظه دست و دیده تقدیم خدا کرد

عباس من با اشک چشم و سوز ِ سینه

در موج دریا دیده تصویر سکینه

عباس من تنها نه پرچم دار من بود

حتی پس از جان دادنش هم یار من بود

عباس من بر آب دریا آبرو داد

از خون پاک خویش دریا را وضو داد

عباس من لب تشنه جان داد

لب های خشکش را به پیغمبر نشان داد

عباس من آثار سجده بر جبین داشت

ارث عبادت از امیرالمؤمنین داشت

قربون جبین شکسته ات

عباس من هم یار من، هم یار دین بود

اجر جهاد او عمود آهنین بود

عباس من هم باغ من، هم یاس من بود

عباس من عباس من عباس من بود

قربون داداشت برم حسین،بهترین لفظی که میشه گفت همینه:قربون داداشت برم حسین.

 چون صحن من صحن و سرایش می درخشید

تا آسمان گلدسته هایش می درخشید

تنها نه این دنیا مرا یار است عباس

روز قیامت هم علمدار است عباس

فردا قیامت می شود پابست عباس

زهرا شفاعت می کند با دست عباس

کی زاده ی ام البنین فردا گذارد

میثم غلام او در آتش پا گذارد

نمیذاره فردای قیامت بریم توی آتیش ،نه برای اینکه سینه زن او هستیم،اگه یه نفر برای فاطمه گریه کنه،عباس نگهش میداره،من میخوام در ِ خونه ی قمر بنی هاشم آبرو مند بشم میخوام شب تاسوعا یه روضه بخونم.با روضه فاطمه،قمر بنی هاشم یه جور دیگه نگات میکنه:

در ِ آتیش گرفته روی گل پرپر افتاد

بوسه های سرخ آتیش،روی چادر مادر افتاد

یکی بیآد تو این کوچه، به مادرم کمک کنه

حسین زیر دست و پاست،به خواهرم کمک کنه

حالا آبروت بیشتر شد در ِ خونه ی عباس،می خوام روضه بخونم:

آب می خواهم آب،خیمه ها پر شده از تشنگی و رنج و عذاب

ای عمو آب چه شد؟،غیر شرمندگی عباس نداده است جواب

دختری مشک آورد و دنیا به سرش گشت خراب

به دل دشمن زد،قول داده است عمو تا که بیاید با آب

قول داده است عمو،روی حرفش همه ی اهل حرم کرده حساب

ظهر عاشورا شد،علم افتاد زمین،قائله ای بر پاشد

علم افتاد زمین و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد

ظهر عاشورا شد،عمرسعد ملعون ،سپاه کوفه و شام ایستادند،صدا داره میآد از علقمه،یه وقت دیدند یه عده دارند می دوند،دارند داد می زنند :حسین کارش تموم شد. علم عباس افتاد،علمدارش افتاد.آب چی؟ مشک آب و که پاره کردیم

ظهر عاشورا شد،علم افتاد زمین،قائله ای بر پاشد

علم افتاد زمین و از آن لحظه دگر باب جسارت وا شد

نیزه ای بالا رفت، وچه دشوار میآن سه نیزه جا شد

دوره کردند او را،سر این که چه کسی سر ببرد دعوا شد

آخه گرون ترین سر بود

یا اَخا را تا گفت، پسر اُم بنین هم پسر زهرا شد

ساعتی بعد حسین، در سراشیبی ِگودال تک و تنها شد

شعر غرقه گِله است،پای زن های حرم خسته و پر آبله است

زیر تیغ خورشید، سر عباس ، سایه ی این قافله است

دختری سیلی خورد،چون که بین سر و او چند قدم فاصله است

روضه ی شعر اینجاست، نیزه دار سر عباس چرا حرمله است

زینب و بزم شراب،سر عباس به نی،پاسخ این مسئله است

ابی عبدالله حق داشتید اینطوری گریه می کردید بالا سر عباس،آخه هر کی رفت شما بقیه رو داشتی. آدم وقتی بی کس میشه یه جور دیگه ای گریه میکنه،زینب هم به حسین گفت:داداش جدم رفت،بابا و مادرم و شما دو تا داداشام بودید،مادرم رفت بابام و دوتا داداشام بودند،بابام رفت دو تا برادرم بودند،حسنم رفت دلم به تو خوش بود، تو هم که میخوای بری زینب دلش رو به کی خوش کنه؟امون از بی کسی،امون از غریبی.وقتی عباس می خواست بره میدون ابی عبدالله فرمود:کجا میخوای بری؟ اَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی تو یار و یاور منی،تو امیر لشکر منی.

من کنار تو هستم و دشمن، گرد جسم تو جشن میگیرد

فکر خیمه بدون تو هرگز ،تو نباشی رقیه میمیرد

تو نباشی خدا به خیر کند، لشکر شام شیر میشود و

تو نبشی خدا به داد رسد ،حرم آماج تیر میشود و

تو نباشی رباب میمیرد، اصغر از تیر سیر میشود و

تو نباشی و من نباشم وای، عصمت الله اسیر میشود و

یک دم از بوی یاس فهمیدم، مادرم بود در کنار تنت

من بمیرم چه ها کشیدی تو ،پیش چشمان مادرم زدند

دیدم از دور ای علمدارم ،پاره پاره شدی به سر نیزه

هر که یک قسمت از تنت را برد، بدنت را زدند بر نیزه

دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد

چشم حرامی با حرم روبرو شد

فقط برگرد خیمه ای علمدارم

منو تنها نگذار ای کس و کارم

همه صدا بزنید: یا حسین..... شب تاسوعا دامن اربابت رو محکم بگیر بگو:آقا من رو گرفتی رها نکنهر چی توانت هست از سویدای دلت صدا بزن با تمام عشقت،صدا بزن:یاحسین....فرج امام زمان رو بخواه:یاحسین......خدایا فرج آقامون برسان.

روضه شهادت حضرت عباس (ع) - بی تو شب و روزم جز خون جگری نیست - حاج محمود کریمی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2598 زمان : نظرات (0)

حاج حسن خلج

 

داداش

دلم با غربت آشنا شد

شكستم و قدم دوتا شد

ابروی پیوسته ات جدا شد

قربون ابروهای پیوسته ات برم

داداشی

افتادی از رو مركب،داغ تو  تا كمر رفت

امام سجاد علیه السلام می فرمایند:اینقده تیر زدند عموم مثل خارپشت شده بود.خوب این تیرها تو بدن بوده موقعی كه خورده زمین

افتادی از رو مركب،داغ تو  تا كمر رفت

میغلتی روی خاك و،تیرها همه تا پر رفت

وای داداشم

از جلو خیمه دیدم،قطع الیدین شدی تو

رو دست نیزه دارها،بالا پایین شدی تو

من و شما بعد هزار و اندی سال اومدیم،یه چیزی داریم میشنویم ،این حال شماست،بچه ها همه جلو خیمه ها صف كشیده بودند،عمو كی میاد آب بیاره،یه وقت دیدن یه بدن رو نیزه ها،امان از دل سكینه،حسین.........

پاشو

 نصیب من غم شده عباس

یه دنیا ماتم شده عباس

چقدر تنت كم شده عباس

نه از من و نه از تو،چیزی نمونده جونم

چه جوری برم به خیمه،نه میشه نه میتونم

می خوای بدونی عباس،چی كمرم رو خم كرد

یه جور زدن نمیشه،دیگه تنت رو جمع كرد

داداش

اهل حرم از پا نشستن

شكستی و همه شكستن

گره معجرها رو بستن

داداش

تا از رو دوش تو علم افتاد

ترس توی قلب دخترم افتاد

حرمله جانب حرم افتاد

بلند شو،ببین داره چه چپ چپ نگاه میكنه

پاشو كه چشم براهه

مشک تو سكینه

پاشو ببر برادر

دخترم و مدینه

پاشو كه این جا چشم

بی حیا بی شماره

بلند نمیشی؟

برم بگم رقیه،گوشواره اش رو درآره

دانلود روضه شهادت حضرت عباس (ع) 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 888 زمان : نظرات (0)

شهادت حضرت عباس

 

وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر

جزکوچه چشم تو راهی نیست دیگر

جزتو به حاجتها الهی نیست دیگر

این جذبه ها خواهی نخواهی نیست دیگر

تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور          

مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی

ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی

بی شک یداللهی که پرچم را گرفتی

دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی

تا که بریزی زیر پای شاه بی سر        

جنگاوریت را زبابا میشناسی

ام البنین را عبد زهرا میشناسی

وقتی برادر را تو آقا میشناسی

ازهر کسی بهتر خودت را میشناسی

باب الحوائج میشوی تا روز محشر

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

بی بی حضرت سكینه اومد به علی اصغر سری زد، دید از بس كه پنجه كشیده به سینه مادر،  زیر ناخوناش خون جمع شده، محاله سكینه برای  خاطرخودش عموش رو خجالت بده، لذا یكی از اولیاءالله می فرمایند:اگه می خوای از حضرت اباالفضل علیه السلام حاجت بگیری به یك چیز قسم بدی رد نمیكنه،  ایشان می فرمایند:آقا رو قسم بدهید به شرمندگی كه از حضرت سكینه داشت.تا حضرت سكینه  داداشش علی اصغر رو به این حالت دید،  گفت:الان می روم به عموم میگم برای علی اصغر آب بیاره، یه وقت  عباس دید بی بی سكینه یه مشك خشكیده رو به دست گرفته، عمو می روی برای این بچه آب بیاری.

امد سکینه از عمویش خواهشی داشت

اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت

ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت

کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت

درفکر دریا رفتی و لبهای اصغر

گفتی به آقایت که خون است آخر کار

لیلای من فصل جنون است آخر کار

انا الیه راجعون است اخر کار

حالا که میدانم که چون است آخر کار

اول به دستم تیغ میدادی برادر

از تشنگی گرچه نگاهت تیره میشد

اما همین که سمت لشکر خیره میشد

با تار و مار تیر مژگان چیره میشد

این منتزلت باید برایت سیره میشد

تا که کسی چشمش نیفتد سوی خواهر

***

ای همه لشکر من یا عباس

نور چشم تر من یا عباس

ای تکیه گاه اهل حرم

ای پشت و پناه خواهرم

آه مشک خالی شده راه نجات

آه میروی تو سوی نهر فرات

یا ابالفضل

عمو وای واعطشا

***

شق القمر شد که سرت برشانه افتاد

انگار از فرق اناری دانه افتاد

انار رو شكستی؟ دیدی چه جوری یهو میریزه بیرون؟

میگه تو بازار كوفه اومدم، دیدم یه مرد بدقیافه ای و بدریختی تو بازار كوفه گدایی میكنه، روش حساس شدم، گفتم:چه بلایی سرت اومده، چه كار كردی به این عذاب گرفتار شدی، گفت: میدونی من از كسانی بودم كه دور عباس بن علی رو گرفتم، ان شاءالله بری كربلا مقام امام زمان(عج)، همون جایی است كه عباس از شریعه بالا اومده، تا اومد بیاد بالا یكی صدا زد اگه این آب به خیمه برسه، حكم سقایی برداشته می شود دفعه ی بعد عباس برای جنگ می آید، گفتند:چه كنیم حریف این یل نمی شویم، گفت:بگو تیراندازها صف بكشند، چهار هزار تیرانداز، یه نقطه ی علقمه رو تیر باران كردند، پشت نخل ها پنهان شدند، اول دست راست رو جدا كردند، زود مشك رو به دست چپ داد، دست چپ رو هم جدا كردند، مشك رو به دندان گرفت،  خودش را رو مشك انداخته، بدن تیرباران شد، روایت مقتل این جوریه، عباس كالقنفذ شده بود، یعنی مثل خارپشت بدنش پُر تیر شده بود، نانجیبی تیری به مشك زد، حرمله تیری به چشم راست آقا زد، سرش رو تكان داد، تیر جدا نشد، ما بین اسب و زانو،  تیر رو گذاشت در بیاره، كلاه خود افتاد، یازهرا، یه وقت اسب و هی كرد، داره دنبال راهی میگرده از توی لشكر بیرون بیاد،  یه نانجیبی اومد جلو، صدا زد كو دستات اباالفضل،  با اشاره آقا فرمود: دیر آمدی. نانجیب گفت:عباس اگه تو دست نداری من دارم، وای.. عمود رو بالا آورد چنان بر فرق مبارك زد، اون ناجیب بازار كوفه میگه:تا عمود رو زد،  دیدیم سر شكافته شد، یا حسین.......

دانلود روضه شهادت حضرت عباس (ع) 

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 111
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 241
  • آی پی دیروز : 676
  • بازدید امروز : 543
  • باردید دیروز : 4,533
  • گوگل امروز : 6
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 5,076
  • بازدید ماه : 5,076
  • بازدید سال : 1,320,109
  • بازدید کلی : 19,825,937